اخیرا عده ای از اپوزوسیون از جمله رضا پهلوی شعار اتحاد را سر لوحه کار خود قرار داده اند ولی این اتحاد الزاماتی دارد و اساسی ترین آن لزوم پایبندی عملی به آزادی بیان است. و فقط دادن یک شعار توخالی نمیتواند موثر باشد و بیشتر میتواند جنبه عوام فریبی داشته باشد . بد نیست کسانی که شعار توخالی میدهند ، هوش افراد اطراف خود را اینقدر دست کم نگیرند .و به آنها اینگونه توهین نکنند . در همین رابطه یک سخنرانی از ابوالحسن بنی صدر ، نخستین رئیس جمهور منتخب مردم ایران در 30 سال پیش در رابطه لزوم وجود آزادی بیان برای تحقق اتحاد وجود دارد که مطالعه و شنیدن و یا دیدن آن خالی از لطف نیست
.
اگر ما بخواهیم وحدت داشته باشیم، بایستی آزادی بیان هم داشته باشیم. نمیشه این را نداشته باشیم و آن را بدست بیاریم. نمی شه، محاله. محاله که شما بیائید زبان مرا ببرید و بعد بگید حالا بشینیم وحدت کنیم. این که نمی شود و حتی نمی شود و جنگ اینرا به ما آموخت، گرچه قبلآ می دانستیم اما حالا ملموس شد، حتی نمی شود آزادی بیان نداشت، و در جبهه با استواری جنگید. چرا؟ چون عراقی که میاد در جبهه می جنگد، اگر کم و زیاد حرف زد، اعدام است. می گذارنش پای دیوار و تیرباران. حرف و منطق در کارش نیست. مثل یک ماشین، مثل یک ابزار باید بره بجنگد. ما نمی توانیم، این امکان را نداریم، موافق هم نیستیم که بریم در آنجا، و بگیم شما، کور و کر بجنگید. ناچار باید قانع بشه بجنگه. شما حالا خیال نکنید در رادیو و تلویزیون حرف نزدم، آنجا اعتصاب کردم، در جبهه هم حرف نمی زنم، نخیر آنجا، هر روز مطابق معمول، می روم و برای سربازها، خلبانها، توپچی ها، تانکچی ها، اینها، حرف می زنم. برای اینکه مطلب باید حل بشه براش تا بایسته و مقاومت بکنه.
یک خانم در بین مردم: شما رئیس جمهور 120 ساله کشور ایراتید آقای بنی صدر
بنی صدر: بگذارند خانم این سال را بپایان ببریم، شکر خدا را میکنیم. ما در آنجا هم تا توضیح ندهیم، نمی توانیم بجنگیم و وقتی توضیح میدهیم، میبینیم نه، همین آدمی که تردید داشت، مقاومتش کم بود، چنان صلابتی پیدا کرد که دشمن با چند برابر قوه، حمله کرده، او را دفع کرده زده داغون کرده، رفته. پس در آنجا هم، ما محتاج این آزادی هستیم. باید ما مطمئن باشیم، اینست که من دیروز گفتم که آزادی صدمه به کار ما نمی زنه. خیلی به نفع ماست. برای اینکه آن سرباز، درجه دار، افسر، پاسدار، داوطلب، همه آنهائی که دست در کار جنگ هستند، تردید اگر بکنند که این کار درسته یا نه، زود دستشان شل میشه، این چیزی بدیهی است. باید دستشان شل نشه. محکم دستشان این اسلحه را بگیره و به دشمن هدف قرار بده. چون ما محتاج این آزادی هستیم برای صلابت پیدا کردن، ناگزیر ما در آنجا روی این خط نرفتیم که هر که نجنگید، چنینش میکنیم، هر که فلان کرد، گزارش می کنیم. البته من به آنها که از جنگ فرار بکنند، در این فرار، گفتم که شما اگر کردید، می زنم شما را، آن یک امر علیحده است بدلیلی که تو خوب مجبور نبودی بری آنجا، حالا که رفتی تو حق نداری یک لشکر ر ا به شکست بدی، آن یک چیزی علیحده است. غیر این مطلبی است که من میگم. در این مدت هم که از جنگ می گذرد، من هیچ یک نفری را تنبیه نکردم. برای اینکه خود من میدانم که در آدمی انگیزه اگر بوجود آمد، هیچ محتاج توصیه، سفارش و ترس نیست. خود او با تمام وجود می ره دنبال کار. محتاج این نیست که من برم بگم که آقا تو چرا آنجا نجنگیدی، چرا فلان چیز
را نساختی، خوب، اینها را که روز اول نبود که الآن در جبهه است. ه
این انگیزه بوجود آمدن بود که موجب شد اینها افتادند و ساختند و بردند به جبهه و جنگیدند. پس اگر ما، آزادی بیان باشد، او جرات کنه اشکالات کار خود را بگه، همانجور که در جنگ صفین بود،که طرف گفت بگو ببینم خدا به چه دلیل است، یک بحث اساسی بود آنجا، اگر رفع بیم و نگرانی، تردید در آدمی شد، با استواری می جنگد
.
متن سخنرانی
اگر ما بخواهیم وحدت داشته باشیم، بایستی آزادی بیان هم داشته باشیم. نمیشه این را نداشته باشیم و آن را بدست بیاریم. نمی شه، محاله. محاله که شما بیائید زبان مرا ببرید و بعد بگید حالا بشینیم وحدت کنیم. این که نمی شود و حتی نمی شود و جنگ اینرا به ما آموخت، گرچه قبلآ می دانستیم اما حالا ملموس شد، حتی نمی شود آزادی بیان نداشت، و در جبهه با استواری جنگید. چرا؟ چون عراقی که میاد در جبهه می جنگد، اگر کم و زیاد حرف زد، اعدام است. می گذارنش پای دیوار و تیرباران. حرف و منطق در کارش نیست. مثل یک ماشین، مثل یک ابزار باید بره بجنگد. ما نمی توانیم، این امکان را نداریم، موافق هم نیستیم که بریم در آنجا، و بگیم شما، کور و کر بجنگید. ناچار باید قانع بشه بجنگه. شما حالا خیال نکنید در رادیو و تلویزیون حرف نزدم، آنجا اعتصاب کردم، در جبهه هم حرف نمی زنم، نخیر آنجا، هر روز مطابق معمول، می روم و برای سربازها، خلبانها، توپچی ها، تانکچی ها، اینها، حرف می زنم. برای اینکه مطلب باید حل بشه براش تا بایسته و مقاومت بکنه.
یک خانم در بین مردم: شما رئیس جمهور 120 ساله کشور ایراتید آقای بنی صدر
بنی صدر: بگذارند خانم این سال را بپایان ببریم، شکر خدا را میکنیم. ما در آنجا هم تا توضیح ندهیم، نمی توانیم بجنگیم و وقتی توضیح میدهیم، میبینیم نه، همین آدمی که تردید داشت، مقاومتش کم بود، چنان صلابتی پیدا کرد که دشمن با چند برابر قوه، حمله کرده، او را دفع کرده زده داغون کرده، رفته. پس در آنجا هم، ما محتاج این آزادی هستیم. باید ما مطمئن باشیم، اینست که من دیروز گفتم که آزادی صدمه به کار ما نمی زنه. خیلی به نفع ماست. برای اینکه آن سرباز، درجه دار، افسر، پاسدار، داوطلب، همه آنهائی که دست در کار جنگ هستند، تردید اگر بکنند که این کار درسته یا نه، زود دستشان شل میشه، این چیزی بدیهی است. باید دستشان شل نشه. محکم دستشان این اسلحه را بگیره و به دشمن هدف قرار بده. چون ما محتاج این آزادی هستیم برای صلابت پیدا کردن، ناگزیر ما در آنجا روی این خط نرفتیم که هر که نجنگید، چنینش میکنیم، هر که فلان کرد، گزارش می کنیم. البته من به آنها که از جنگ فرار بکنند، در این فرار، گفتم که شما اگر کردید، می زنم شما را، آن یک امر علیحده است بدلیلی که تو خوب مجبور نبودی بری آنجا، حالا که رفتی تو حق نداری یک لشکر ر ا به شکست بدی، آن یک چیزی علیحده است. غیر این مطلبی است که من میگم. در این مدت هم که از جنگ می گذرد، من هیچ یک نفری را تنبیه نکردم. برای اینکه خود من میدانم که در آدمی انگیزه اگر بوجود آمد، هیچ محتاج توصیه، سفارش و ترس نیست. خود او با تمام وجود می ره دنبال کار. محتاج این نیست که من برم بگم که آقا تو چرا آنجا نجنگیدی، چرا فلان چیز
را نساختی، خوب، اینها را که روز اول نبود که الآن در جبهه است. ه
این انگیزه بوجود آمدن بود که موجب شد اینها افتادند و ساختند و بردند به جبهه و جنگیدند. پس اگر ما، آزادی بیان باشد، او جرات کنه اشکالات کار خود را بگه، همانجور که در جنگ صفین بود،که طرف گفت بگو ببینم خدا به چه دلیل است، یک بحث اساسی بود آنجا، اگر رفع بیم و نگرانی، تردید در آدمی شد، با استواری می جنگد
No comments:
Post a Comment